لذتِ متوسطبودن
نویسنده: سپیده احمدزاده
زمان مطالعه:4 دقیقه

لذتِ متوسطبودن
سپیده احمدزاده
لذتِ متوسطبودن
نویسنده: سپیده احمدزاده
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]4 دقیقه
بیستسال است که موجسواری میکنم، اما اگر من را قبلاً میدیدید حتی فکرش را هم نمیکردید که موجسوار باشم. من آن زن سیسالهای هستم که با تکهتکههای سفید روی آسفالت خیابان میخندم و وقتی موفق میشوم برای اولینبار روی یک موج بایستم، مثل بچهای که بدون چرخ کمکی دوچرخهسواری میکند، فریاد شادی سر میدهم. بعد از سپریکردن صبحهایی پر از مناظر دیدنی، بعدازظهرهای زیادی را صرف تخلیهی آرام آبنمک از مغزم کردهام. و من موجسواری را همینطور که هست میخواهم.
دوستانم که من را حمایت میکنند و خیرخواه من هستند، پیشنهاد میدهند که درس بخوانم یا که مربیام باشند، یا اصرار دارند که اگر سختتر تمرین کنم، میتوانم پیشرفت کنم. معنای کلامشان این است که اگر من به چیزی علاقهمند هستم، باید در آن مهارت داشته باشم. من میگویم متشکرم، اما خوشحالم از اینکه موجسواری پایینتر از حد متوسط هستم.
کارم بیشتر در زمینهی علوم آزمایشگاهی و پزشکی بوده که اجازهی کوچکترین خطایی را نمیدهد. کمالگرایی و سودمندی بهطور مستقیم و پراکنده از سنین جوانی در من ایجاد شده است. یک زیربنای فرهنگی ثابت وجود دارد که «هرکاری که ارزش انجامدادن دارد، ارزشش را دارد که به بهترین نحو انجام شود» و این، همراه با «فرهنگ شلوغی» که مشغلهی کاری را با موفقیت برابر میداند، منجر به این انتظار میشود که اوقات فراغت باید صرف تقویت مهارتها یا مهارتهایمان شود. هرچیزی کمتر از آن بهمعنای تنبلی خواهد بود.
اقتصاد گیگ و افزایش استقبال از شلوغیهای جانبی باعث تشویق بیشتر برای «پول درآوردن از سرگرمیهایمان» میشود. درحالیکه مطمئناً میتواند رضایتبخش باشد، میتوان آن را یک مفهوم بدبینانه نیز در نظر گرفت. دیکشنری مریام وبستر از واژهی سرگرمی این تعریف را ارائه داده است: «فعالیتی خارج از شغل معمولی که بهویژه برای آرامش باشد». فشارِ استفادهی اقتصادی از یک سرگرمی میتواند عاملی باشد که «آرامش» را کسلکننده کند، یا کاملاً از بین ببرد. اگر همهچیز را به مسابقهای برای بهرهبردن تبدیل کنیم، مدت زمانِ فراغت از کار ناخواسته به زمان کار اضافی تبدیل میشود.
درحالیکه از توسعهی مهارتهای خاص احساس رضایت میکنم، میخواهم برخی از فعالیتها را صرفاً برای لذتِ ناکافیبودن و حفظ سلامت روانم آن ذخیره کنم. روانشناسان سالهاست که از اثرات مثبت سرگرمیها بر سلامت روانی میگویند. ما آن هورمونهای ضروری شادی را از گمکردن خود در یک فعالیت انتخابی دریافت میکنیم که به ما حس معنا و هدف میدهد و حواسمان را از عوامل استرسزای روزمره پرت میکند.
وقتی بیشازحد روی بهترشدن در چیزی تمرکز میکنم، آن زمان است که فضایی برای شکست ایجاد میشود. من تمایلی ندارم در زمان آرامشم، شکست بخورم. فقط میخواهم با جریان حرکت کنم و در سرگرمی غوطهور شوم. بدون فشار، فقط لذتی بیدغدغه. فقط میخواهم از سواری لذت ببرم.
من گوشوارههای سفالی درست میکنم که اغلب ناهماهنگ یا ناصافاند و برجستگیهایی دارند بااینحال من هنوز از ساختنشان لذت میبرم؛ احساس خاک رس در بین انگشتانم و کیفکردن از خلق چیزی که منحصر به من است.
انجام یک فعالیت، بدون احساسِ فشار برای خوببودن، به من انگیزه میدهد تا چیزهای جدید را با ذهنی باز امتحان کنم. با یکی از دوستانم اخیراً توافق کردم که هرماه یک فعالیت جدید را امتحان کنیم، صرفنظر از اینکه چقدر در آن مهارت داریم. این منجر به ماجراجوییهای سرگرمکنندهای شد که با شمشیر جنگی و تایچی شروع شد و گزینهی بعدیمان بولینگ است. چه کسی اهمیت میدهد که ما در آنجا بدترین هستیم؟ سرخوشایم که به تجربههای تازه، شانسِ امتحانشدن بدهیم.
من نمیگویم که نمیخواهم هیچ تلاشی برای پیشرفت در فعالیتهای تفریحیام انجام دهم. یادگیری و بهبود در چیزی، احساس فوقالعادهی موفقیت را بهوجود میآورد. فقط لازم نیست همیشه همهچیز با این الگو پیش برود. من نیازی به پیشرفت در چیزی ندارم تا از آن لذت ببرم. اگر فعالیتی را پیدا کنم که برایم خوشبختی سادهای همراه داشته باشد، همانطور که هست بپذیرمش- بدون توجه به اینکه چقدر در آن گند میزنم.

سپیده احمدزاده
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
نظری ثبت نشده است.